ی٫ آذر ۴ام, ۱۴۰۳

خبرنگاران و رسانه

حاوی اخبار صنف خبرنگاران، اصحاب مطبوعات و رسانه‌های کشور

رِسانه یا رَسانه؛ مسأله این است!

1 دقیقه خوانده شده
آن روزها فحوای کلام استاد، لزوم پیوست اخلاق حرفه ای و رعایت اصول آن در جای جای زندگی حرفه ای خبرنگاران و روزنامه نگاران بود یعنی مرور اصول و بایسته های حاکم بر تعاملات بین رسانه و قدرت، سیاست و اقتصاد، تذکر رعایت آداب و اصول مصاحبه و مسؤولیت های متقابل مصاحبه کننده و مصاحبه شونده در قبال یکدیگر و مخاطب بود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خبرنگاران و رسانه و به نقل از فارس؛ علی احمدی در یادداشتی که در اختیار این خبرگزاری قرار داده است، نوشت: خدا می داند تاکنون، انواعی از گاف‌ها، تپق‌ها، اشتباهات و خطاهای ذهنی و یا گفتاری در طرفین مصاحبه‌های رسمی یا سرپایی و غیر رسمی بی‌موقع و غیر حرفه‌ای از وزیر و وکیل و مقام مسؤول و سیاستمدار تا هنرمند و ورزشکار و چهره‌های مشهور، چه بلاها و اثرات پروانه‌ای منفی را که بر سر خود این افراد، سیاست و ورزش، فرهنگ و هنر یا اقتصاد ممالک نیاورده و مسیر تاریخ و سرنوشت بشری که یکایک ما باشیم و فرصت‌ها و سرمایه‌های اجتماعی و ملی را دچار تغییر یا تخریب نکرده است. وزرا و وکلا و صاحب منصبانی فراوانی را یک شبه از عرش به فرش نشانده و چه جنگ‌ها و فتنه‌ها و آتش‌ها که به پا نکرده است.

البته که علل گوناگون و انواع استرس یا خستگی جسمی و ذهنی می‌تواند از عوامل طبیعی این تپق‌ها و خطاهای مشهور و معمول و ناخواسته انسان در گفت‌وگوهای رسمی و سخنرانی‌ها و یا در تعاملات روزمره باشد. اما شاید به زعم فروید و همفکرانش وقتی که «ناخودآگاه» لبریز از ناکامی‌ها، تمایلات و افکار و عقده‌های سرکوب یا پنهان شده، بخواهد بجنبد و سرریز شود، آنگاه شاید با ناباوری و تعجب شاهد گفتار و رفتارهای معناداری از خود یا دیگران می‌شویم که گویی سال‌ها در صندوقچه‌هایی از باورها، تمایلات و خواهش‌ها، در پستوی ناخودآگاه من و شما پنهان بوده است و حالا از پس این طغیان و مناقشات می‌لغزد و بیرون می‌زند.

شاید بروز برخی از این گونه گفتار و رفتارهای معنادار نمایان شده در قالب و شکل انواع خطاها و گاف‌ها، ناشی از این اتفاق، شیطنت‌ها و سرکشی‌های دزدانه کودک شیطان و بازیگوش «ناخودآگاه» به دنیای نقاب‌های خوش آب و رنگ و مطلوب شخصی‌ساز بزرگسالی است.

گاف‌های تایپی در تنظیم یک پیغام و پیامک ساده و توئیتی سیاسی تا سخنرانی و گفت‌وگو و یادداشت‌های رسانه‌ای و یا اشارات زبان بدن در هول و ولا و دستپاچگی‌های مرور انواع متنوع اپلیکیشن‌های ارتباطی چند رسانه‌ای و یا عرض اندام‌های مجازی؛ شاید نمونه‌هایی از اینگونه بروندادهای گاه و بیگاه ناخودآگاهی باشد که حالا بی واسطه و مستقیم به قول جناب سعدی، خبر می‌دهد از سر درون!

روان‌شناسان، فهرست بالا بلندی از این گونه خبط و خطاهای شناختی را برایمان ردیف کرده‌اند که یک سرش از این اندرونی سر در می‌آورد؛ بزرگ‌نمایی یا کوچک نمایی، برچسب‌گذاری بر خود یا دیگران، قانون همه یا هیچ، اعتماد به نفس کاذب، اصرار و تمرکز بر روی آخرین اطلاعات در دسترس فردی، تعمیم دادن، حذف اطلاعات یا داده‌های مثبت، شخصی کردن و به خود گرفتن، ذهن خوانی، بحران و فاجعه سازی و دو قطبی سازی، تنها نمونه ای از این خطاهاست که ناشی از اینها در طول زندگی شخصی یا حرفه ای دست گل های زیادی را به آب می‌دهیم!

خاصه اینکه عمده این تظاهرات و تداخلات، در فرصت طلبی «ناخودآگاه» از وضعیت‌های ناپایدار یا ساعات نامناسب بیولوژیک یا پایانی شب و همزمان با خستگی ذهنی و وضعیت آسیب پذیر و پر خطای مغز در تفکر و زبان اتفاق می‌افتد.

در این شرایط «ناخودآگاه» به عملگرای فرصت طلب و بی رحمی می‌ماند که به نتیجه توجهی ندارد و صرفا می‌خواهد که گفته شود، اقرار شود، رفتار شود و بیرون بریزد آنچه را که می خواهد و باور دارد. لذا بعید نیست که ناشی از نوع فروخوردنی‌ها و پنهان داری‌ها و سرخوردگی‌های فردی، گاهی خود را در آن آنات و لحظات، عقل کل، نقطه ثقل اتفاقات و حقایق و احساسات و قطب عالم و آدم نیز تصور و ابراز کند.

 شاید به نمونه هایی از این موارد در برخی مصاحبه ها یا در نوع جدیدی از زیست‌های شبانه مجازی و گعده‌ها و مجادلات سیاسی در فضای مجازی برخورده باشید.

از خطای بزرگ جوزدگی برخی مسؤولین و مدیران و مشاهیر ساحت قدرت و سیاست و مشاوران آنان در ترویج و ترجیح اولیه رسانه‌های غیر رسمی و نوع برخورد و تعامل منفعلانه و غیرحرفه‌ای در مواجهه با قلم و خودکار و سه پایه دوربین خبرنگاران و روزنامه نگاران زن و مرد! یا حتی خبرنگارنمایان و ادمین‌های خیابانی که بگذریم، نبود آگاهی و دانش روان شناختی لازم برای شاغلین در این حرفه و تمرینات و تکنیک‌های رشد توانمندی‌های فردی؛ از جمله تقویت هوش هیجانی لازم برای فعالیت در حوزه رسانه، از جمله علل زمینه‌ای بروز اینگونه خطاها و اشتباهات است.

خطا و اشتباهاتی که گاهی منجر به خسارات جبران ناپذیری در ساحت افکار عمومی و حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و یا حتی امنیتی می‌شود.

قابل توجه اینکه هر چه به ترتیب از سمت رسانه‌های مکتوب رسمی و شناسنامه دار به سمت رسانه‌های الکترونیکی رسمی، نیمه رسمی (مثل پیوست مجازی رسانه ها) و یا فردی و متعلق به فعالان سیاسی و اجتماعی و … پیش می‌رویم، به دلایل مختلف از جمله از منظری که در این یادداشت به آن توجه داده شده؛ از جمله کم شدن نظارت و همکاری های گروهی تجربه شده در تحریریه‌ها و نظامات آن و وابستگی خروجی ها به نوع شخصیت افراد و تفاوت های فردی و یا کم و کیف برخورداری از انواع هوش و ویژگی های شخصیتی، شاهد آسیب پذیری و بروز خطای حرفه‌ای و اخلاقی بیشتری هستیم.

به خاطر دارم زنده یاد استاد «حسین قندی»، از اساتید برجسته و موثر روزنامه نگاری معاصر کشور، که برای اهل رسانه نام آشنا هستند، در هر جلسه از کلاس درس سعی می‌کردند با معجونی از علم و دانش و تجارب گران سنگشان، شیرین کام و شیرفهم مان کنند، نزدیک به این مضامین می‌فرمودند؛ در اوان جوانی و تازه کاری در خبرنگاری میدانی آن سال‌های دور و زمانی که مثل حالا از اینترنت و وسایل نوپدید ارتباطی، خبری نبود، وقتی که گزارش و خبر یا صفحات را تحویل می‌دادم، گاهی در راه بازگشت به خانه، خسته و سر به شیشه اتوبوس یا تاکسی تکیه داده، مات و مبهوت در نگاه رهگذران شبگرد بی خبر از اخباری بودم که در سینه داشتم، اما مشعوف و شنگول؛ که آی مردم، آی بی خبران، به کجا و به چه کارید؛ اخباری دارم که شما فردا صبح از آن خبردار می شوید. گاهی این اخبار آنقدر برایم شیرین یا مهم بود که خواب به چشم نداشتم تا فردا صبح خودم از کیوسک روزنامه را بخرم. تا چند بار نمی خواندم و تا وقتی که آن خبر داغ، کنار نان سنگک صبحانه مردم بیات نمی‌شد، آرام و قرار نمی گرفتم. شاید گاهی هم پزش را به دوست و آشنا و خانواده می دادم که؛ فلان اتفاق افتاده، تو بدان، اما مردم فردا خبردار می شوند!

می فرمودند دیری گذشت تا درک کنم و متوجه شوم که این دانستن و خبرداری من خبرنگار و بی‌خبری مردمان، این هم نشینی‌ها و بالانشینی های وقت و بی وقت! با وزیر و وکیل مملکت، از قد رعنا و جمالات و کمالات من نیست، بلکه از شرف شغل شریف من و وظیفه‌ای که برعهده گرفته و به من سپرده شده و فرصتی است که به این واسطه بدست آورده ام. زمانی گذشت تا بر تفرعن و تبختر حس خبرداری و بالانشینی در مسیر بازگشت از دفتر روزنامه یا مصاحبه با فلان وزیر و وکیل و آدم سرشناس خلاص شوم؛ وقتی که از طبقه بالای اتوبوس های دو طبقه قدیم و از آن بالا به مردم شهرم نگاه می کردم.

حالا اما از آن کلاس درس‌های استاد قندی بیست سالی می‌گذرد، چندی پیش در مراجعه یکی دو نفر از خبرنگاران جوانی که سودای صاحب رسانه شدن و رسانه‌داری در سر داشتند و البته حالا و در همین زمان کوتاه با مشی شهرآشوبی مبتلابه این روزگار، برای خودشان به اصطلاح باج نیوزی شده‌اند که بیا و ببین…، اما وقتی که وقعی به تفرعن و تبخترشان نیافتند، از درون برآشفته بودند و غرولند می‌کردند که هان ای بی خبر، به کجا و به چه کاری، دی روز با فلان وزیر و نامزد یا دیپلمات پاستور و وکیل بهارستان و فلان صاحب سرای حجره بازار سیاست و اقتصاد، نشست و گپ و گفت داشتیم و چاشت می خوردیم و سلفی می‌گرفتیم؛ رفیق گرمابه و گلستان ما شده اند این صاحب منصبان، آنوقت شما به ما بی محلی و با ما محاجه میکنی!؟

آن روزها فحوای کلام استاد، لزوم  پیوست اخلاق حرفه‌ای و رعایت اصول آن در جای جای زندگی حرفه ای خبرنگاران و روزنامه نگاران بود، مرور اصول و بایسته های حاکم بر تعاملات بین رسانه و قدرت، سیاست و اقتصاد، تذکر رعایت آداب و اصول مصاحبه و مسؤولیت های متقابل مصاحبه کننده و مصاحبه شونده در قبال یکدیگر و مخاطب بود، توجه به نقش و سهم هر کدام در انجام و پایان حرفه ای و شایسته کار به نفع مخاطب و جلوگیری از خطا و لغزش های احتمالی یکدیگر، از لزوم سر به زیری و سعه صدر و ظرفیت و رشد یافتگی مورد نیاز این حرفه تا ادب نشست و برخواست با مردم و مخاطبان و صدالبته رعایت اصل امانت داری، گاهی به مزاح و کنایه اما حکیمانه و با ایهام می فرمودند که رسالت حرفه‌ای شما این است که  پلیس یا قاضی نباشید! بلکه مامور «آگاهی» باشید. توصیه‌هایی که بی توجهی به آن «نهاد رِسانه» امید بخش و توسعه آفرین را به «بنگاه رَسانه»؛ اندوه و حسرت و افسوس، مبدل می کند و به خطا؛ رِسانه را رَسانه می خواند!

در این ایام خاطره انگیز استاد و شاگردی بزرگداشت مقام معلم و شرافت تعلیم، یادشان گرامی باد.

رِسانه یا رَسانه؛ مسأله این است!

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *