حرفهای یکی از خاطرهسازترین مجریهای تلویزیون
1 دقیقه خوانده شدهبه گزارش پایگاه خبری تحلیلی خبرنگاران و رسانه وبه نقل از ایرنا؛ روزنامه «خراسان» در ادامه نوشت: گفتوگوی ما را با گیتی خامنه مجری توانمند و نوستالژیک کودکان دیروز و امروز بخوانید.
دوران کودکی خودتان بدون تلویزیون و تفریحاتی که بچههای امروز دارند، چگونه گذشت؟
راستش من خیلی اهل تماشای تلویزیون نبودم؛ فقط چند سریال تخیلی و کارتونهای والتدیزنی را دنبال میکردم و اگر تلویزیون روشن بود اتفاقی برنامههای مختلف را که برنامه کودک هم جزوشان بود، تماشا میکردم.
با این توضیحات، پس آن دوران برایتان چگونه سپری شد؟
به تلویزیون و سینما وابسته نبودم و شخصیتهای تلویزیونی و سینمایی را نمیشناختم. زندگیام به عنوان یکی از کودکان دیروز آنقدر از بازی و طبیعتگردی و گذران زمان با دوستان سرشار بود که سیر در دنیای جعبه جادو هیچوقت بخش مهمی از آن به حساب نمیآمد؛ برخلاف بچههای امروز که فضای مجازی و توجه افراطی به زندگی چهرههای هنری و نه شخصیتهای برجسته علمی و فرهنگی و هنری باعث شده از زندگی در فضای واقعی باز بمانند و مهارتهای مورد نیاز زندگی در این دنیا را کسب نکنند. این یکی از تفاوتهای اساسی میان نسل ما و نسل فعلی است.
اوایل انقلاب و در ۱۵ سالگی مجری برنامه کودک شدید. چگونه برای اجرای تلویزیونی، آن هم در سن نوجوانی انتخاب شدید؟
دقیقا همین طور است. ۱۵ ساله بودم که مجری شدم؛ شغلم را آنگونه که بارها گفتهام، انتخاب نکردم. من را برای انجام این کار کاملا اتفاقی انتخاب کردند؛ در مدرسه از میان هممدرسهایها و بعد در محدودهای گستردهتر از میان نامزدهای کار از مدارس مختلف. روزی که تست دادم، صد نفر دیگر هم همراه من تست دادند و در نهایت مسئولان به گفته خودشان بعد از جستوجویی طولانی من را انتخاب کردند. من رفته رفته با دنیای تصویر و تبعات همکاری با آن مأنوس شدم و زندگیام از آن تأثیر پذیرفت.
اگر به سمت اجرا سوق داده نمیشدید چه حرفهای را انتخاب میکردید؟
اگر مجری نمیشدم به احتمال بسیار قوی برای دیدهشدن و شنیدهشدن و موفقشدن بیشتر تلاش میکردم و شاید مثلا به قلمم که قوی و کارآمد است، بیشتر میپرداختم و یک نویسنده موفق یا یک روانشناس کاربلد میشدم.
وقتی در سن کم جزء چهرههای محبوب شدید چه حس و حالی داشتید؟
دیدهشدن زودهنگام آفاتی دارد که یکی از مهمترین آنها نداشتن احساس نیاز به تلاش بیشتر و درجازدن است. من هم مثل همه، استعدادهایی داشتم و دارم که به واسطه مطرحشدن در سن کم به آنها نپرداختم و آنها را مغفول گذاشتم. از سوی دیگر گستردهترشدن دنیای تعاملات من با طیف گستردهای از مردم، به تقویت مهارتهای اجتماعی من انجامید که از مزایای غیرقابل انکار این شغل برای من بوده است. ماهیت شغلم باعث شد از همان نوجوانی مورد محبت بیپایان مردم قرار بگیرم که نعمت بیمثال و عظیمی بود و هست. در طول زندگی آنچنان از مهر دیگران سرشار بودهام که اگر مراقبتهای پرورشی خانوادهام مهارم نمیکرد، میتوانستم از نظر عاطفی سخت لوس و ازخودراضی و به شکل بیمارگونهای با خودبزرگبینی رشد کنم. اما خانواده به خوبی به من یادآور شد به رغم اینکه دنیای امروز و عامه مردم به چهرههای هنری گاه بیشتر از شخصیتهای ادبی و فلسفی و علمی و مصلحان اجتماعی و مخترعان و مکتشفان و … به جفا بها میدهند و ارزشگذاریها به طرز چشمگیری شکل ظاهری اغراقشدهای به خود گرفته اما انسان آگاه و هوشیار فریب این بازیهای رنگارنگ را نمیخورد و ارزشهای واقعی برای او دستخوش تغییر و تبدل نمیشوند.
دیدگاه همکلاسیها و همنوعانتان به شما چگونه بود؟
این از دیگر آفات این کار است که صد البته اگر به درستی از آن بهره برده شود، آنچنان از عشق همنوعانت سرشار میشوی که مخزن عشقت میتواند همه دنیا را سیراب کند. آن وقت اگر از حس همدلی بیبهره باشی و نتوانی حال دیگران را مجسم کنی و دریابیشان، هرگز احساس کسی را که دیگران با او نامهربان بودهاند، او را از عشق بینصیب گذاشتهاند و وجود او را از نفرت آکندهاند، درنمییابی و در برج عاج خودت با باور اینکه دنیا سخت مهربان است، در غفلتی سخت ابلهانه زندگی خواهی کرد. درباره اطرافیان هم من با بالارفتن سن و تجربه برای تقویت این درک و احساس همدلی بیشتر تلاش کردم.
شما دانشآموخته رشته هنر با گرایش کارگردانی و فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه نورتریج کالیفرنیا هستید. تحصیل در آمریکا را چگونه یافتید؟
سفر من به خارج از کشور یکی از بهترین اتفاقاتی بود که توانست جهانبینیام را به بهترین وجهی تعدیل کند و تصویر زندگی واقعی را به من بنمایاند. منی که آنقدر خوشاقبال بودم که هرگز در زندگیام به جستوجوی کار نرفته بودم، در آنجا با تکتک سلولهای وجودم حال کسانی را که بیکارند یا به دنبال کار بارها پاسخ منفی میشنوند و ناامید میشوند، دریافتم. در آنجا به عنوان آدمی که باید معضلات مادی و معنویاش را بدون حمایت عاطفی بیدریغ اطرافیان حل کند، حال آنهایی را دریافتم که هیچ وقت جماعت قابل توجهی از مردم از نظر معنوی حمایتشان نکردهاند و … . در واقع من در آنجا تنها تئوریهای روانشناختی و رشته نمایش و پویانمایی نیاموختم؛ من واقعیت زندگی را در آنجا تمرین کردم که شناختهشدهبودن در وطن خودم امکان آن را ناخواسته از من سلب کرده بود.
شما دستبهقلم هم هستید. کتاب جدیدی در دست نگارش دارید؟
در حال نوشتن زندگینامهام هستم؛ نه از اینرو که زندگی من نکات قابل تأمل استثنایی و جذابی دارد که به آن ارزش خواندهشدن میدهد، بلکه تنها به این دلیل که زندگی من هم مثل همه میتواند خواننده را به نقاط مشترکی میان من و او برساند که رسیدن به آنها عمدتا مایه آرامش خواننده میشود و این نکته را به او یادآوری میکند که تنها نیست. تا حال بیشتر از ۴۰۰ صفحه آن رانوشتهام و کار همچنان ادامه دارد.
بعد از اجرای برنامه متفاوت خانوادگی «کام شیرین» اکنون راوی قصههای برنامه «دست کی بالا» هستید. شما که سالها تجربه اجرای کودک را دارید بفرمایید اجرای کودک بهتر است یا بزرگسال و چه تفاوتهایی با هم دارند؟
برنامهای که اکنون به آن اشتغال دارم، «دست کی بالا» و خاص مخاطب خردسال و کودک است که از شبکه دو پخش میشود. من در برنامه که شامل بخشهای متفاوت و جذاب است، اجرای بخش قصهگویی را به عهده دارم. مدتی است که در این برنامه به همت سازندگان خوشفکر آن، کودکان را با میراث ادبی فولکلوریک میهنمان آشنا میکنیم. ما از منابعی نظیر مثنوی، گلستان، مرزباننامه و کلیله و دمنه و … بهره میبریم. سادهنویسی و ایجاد تغییرات در کمک به درک بهتر مخاطب مراحلی است که برای ارائه کار به بیننده طی میشوند. از اینکه با این مجموعه و برای مخاطب کودک کار میکنم، بینهایت شادم؛ هر چند که کارکردن در شرایط خطرناک فعلی تنها اشتیاقی را میطلبد که اگر عاشق حضور در دنیای کودک نباشی به آن تن نمیدهی.