شهدای مظلوم رسانهای کشور
1 دقیقه خوانده شده
شعلههای آتش جنگ تحمیلی خاموش شد. اما در جریان جنگ ۱۲ روزه که با تهاجم مستقیم و هدفمند رژیم صهیونیستی همراه بود، تعدادی از فرماندهان عالیرتبه نیروهای مسلح، دانشمندان هستهای، مردان، زنان و کودکان مظلوم و بیدفاع و ۹ نفر از خبرنگاران و فعالان رسانهای ایران به شهادت رسیدند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خبرنگاران و رسانه و به نقل از ایران؛ شهیده فرشته باقری، شهیده معصومه عظیمی، شهید احسان ذاکری، شهید علی طهماسبی، شهید معین نظری، شهید رمضانعلی چوبداری، شهید نیما رجب پور، شهید امیرحسین طاووسی و شهید محمدجواد الوندی از شهدای مظلوم رسانهای کشور در این جنگ ترکیبی بودند که بیوقفه در خط مقدم روایت ایستادند تا واقعیت، زیر آوار جنگ دفن نشود. آنها نه فقط ثبتکنندگان لحظهها و وقایع، بلکه سربازانی بیادعا بودند که قلمشان را همچون سپری برابر دروغ و تحریف برافراشتند و حالا در قاب ابدیت آرام گرفتهاند و نامشان تا همیشه در حافظه تاریخ رسانه و مقاومت، زنده خواهد ماند.
تا قبل از ازدواج شغلش ایجاب میکرد دائم با خانواده شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم گفتوگو کند. عجیب که حالا خودش در این موقعیت قرار گرفته است و رسانهها برای مصاحبه با او بهعنوان همسر شهید احسان ذاکری تماس میگیرند. هدی رجبی، همسر شهید با بغض میگوید: «همسر من چهار روز زیر آوار بود و من در این روزها تا زمانی که خبر شهادتش را به من دادند، بارها مُردم و زنده شدم. دائم گوشی تلفن دستم بود، منتظر بودم خبری از بیمارستان بدهند و بگویند احسان این چند روز بیهوش بوده و تازه هوشیار شده و شمارهام را گفته بگیرند تا با من صحبت کند. اما بعد از ۴ روز که پیکرش را از پایگاهی که تحت حمله قرار گرفته بود، پیدا کردند، خبر شهادتش را شنیدم.»
او با بیان اینکه احسان آخرین شهیدی بود که در زیر آوار پیدا شد، صحبتهایش را اینگونه ادامه میدهد:« پیکر احسان روز جمعه، ۶ تیر، همزمان با اول محرم در امامزاده علیاکبر (ع) چیذر به خاک سپرده شد اما من و خانوادههایمان هنوز در شوک هستیم. یک سال از زندگی مشترک من با احسان میگذرد اما این زندگی آنقدر عاشقانه و باکیفیت بود که انگار صدها سال کنار هم زندگی کردیم. تک تک لحظههایمان لذتبخش بود. قبل از ازدواج ما باهم همکار بودیم و شناخت نسبی از هم داشتیم اما در جلسه خواستگاری وقتی راجع به علاقهمندیمان به شهدا صحبت کردیم خیلی اتفاقی هر دو اسم شهید «نوید صفری» را آوردیم. موقع وداع از او خواستم مثل شهید نوید باشد؛ هر کسی که به او توسل کرد اگر خواستهاش بخیر و صلاح است همانطور که در این دنیا پیگیر رفع مشکلات افرادی که به او پناه میآورد، بود در آن دنیا هم دستگیر کسانی باشد که به شهدا متوسل میشوند.»
همسر شهید ذاکری به آخرین دیدارشان که صبح دوشنبه ۲ تیر بود اشاره میکند و میگوید:«از تاریخ ۲۷ فروردین ۱۴۰۱ که تاریخ عقد ماست، تا آخرین لحظه یک بار هم باهم دعوا نداشتیم. زندگی ما زندگی کاملاً عاشقانه بود. محبت از کلامش لبریز میشد. مهربان و تکیه گاه بود. امکان نداشت کسی از او چیزی بخواهد و انجام ندهد، آنقدر پیگیر بود تا آن فرد را به خواستهاش برساند. همه دوستش داشتند، در هر جمعی که حاضر میشد در همان برخورد اول همه شیفته شخصیتاش میشدند. هرچقدر از خوبیهایش بگویم کم گفتهام. بهتر بگویم هر ویژگی خوبی که وجود دارد را در وجود احسان پیدا میکردید.»
جانم فدای وطنم
«حافظ و قاری قرآن بود. با اخلاقترین خبرنگاری که میشناختم. کارش حرفهای و عمیق بود. در بازه سالهایی که در ایکنا (خبرگزاری بین المللی قرآن) کار میکرد جزو باانگیزهترین خبرنگاران بود.» این صحبتهای زینب رازدشت، همکار سابق شهید احسان ذاکری است، میگوید: «شهید ذاکری را خودم به بخش چندرسانهای خبرگزاری معرفی کردم. سال ۹۶-۹۷ با یکی از سرداران چهارشنبه هر هفته برنامهای با محوریت دیدار با خانواده شهدا داشتیم و به منزل آنها میرفتیم. آن زمان شهید ذاکری خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس بود. در این دیدارها اغلب شهید ذاکری بهعنوان قاری، قرائت قرآن محفل را انجام میداد.»
رازدشت میگوید:«چند سال قبل وقتی باهم همکار بودیم، شرایط مهاجرت به خارج از ایران برایم مهیا شد و تصمیم داشتم برای ادامه زندگی به کشور دیگری بروم اما بیاغراق میگویم که شهید ذاکری از افرادی بود که من را از این تصمیم منصرف کرد، او میگفت: «بهنظرم آدمها نباید وطنشان را ترک کنند. ما در هر شرایط سخت و باوجود هر مشکلی که پیش میآید، باید در وطن بمانیم و آن را بسازیم. امروز خوشحالم که حتی در شرایط جنگ هم در وطن خودم بودم. از اینکه کشورمان جوانانی همچون شهید ذاکری دارد بسیار خوشحال هستم. او با شهادتش نشان داد که حرفهایش فقط حرف نبود و خودش به آن عمل میکرد و تا پای جان پای کشورش ایستاد.»
نام «فرشته» برازنده اش بود
«آقازاده بود اما نه فقط به نام بلکه به جایگاه پدری که نامآور جبههها بود. دختر یک سردار؛ سرلشکر اما ساده بود و مثل مردم. در جنگ تحمیلی نه به خاطر نام پدرش که به خاطر دل پاکاش در دلها ماندگار شد. خبرنگار حوزه شهدا بود و شهیده خبرنگار برازندهاش است.» این جملات فاطمه کیایی درباره شهیده فرشته باقری افشردی خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس است. او که با فرشته همکار بود و از دوستان نزدیک و خانوادگی، میگوید:«وقتی خبر شهادتش را شنیدیم، همه ما اولین چیزی که گفتیم این بود: «درست مثل اسمش، فرشته بود.» پدرش از فرماندهان عالیرتبه بود، اما از فرزندان مسئولان فقط اسماش را داشت؛ منش آقازادگی نداشت. همیشه سادهزیست، خاکی و متواضع بود. گاهی به او میگفتیم شما پدرت چنین شخصیت مهمی است. نمیگذاشت صحبتمان را ادامه بدهیم. همیشه میگفت من را با پدرم مقایسه نکنید، من دوست دارم با شما و مثل شما باشم. با من مثل مردم عادی رفتار کنید.»
کیایی میگوید: «رشته تحصیلیاش در دانشگاه ارتباطات بود. عاشق حرفهاش بود. از آنجایی که شهید سردار حسن باقری عمویش هم کار خبر میکرد، ارادت خاصی به عمویش داشت و همیشه میگفت میخواهم راه عمویم را ادامه بدهم و امیدوارم عاقبتم هم ختم به شهادت شود که به آرزویش هم رسید.»
به گفته این خبرنگار، فرشته باقری دختر بسیار آرامی بود و خیلی سنجیده صحبت میکرد. او میگوید:«نمیخواهم راجع به همه فرزندان افرادی که در کشور مسئولیت دارند صحبت کنم اما چون به چشم دیدم میگویم که شهیده فرشته باقری نقض صحبتهایی است که عموماٌ درباره آقازادهها میگویند که آنها از رفاه و امکانات خاص برخوردارند. او هیچ کدام از این خصوصیات را نداشت. حتی بواسطه شغل پدرش محدودیتهایی هم برایش وجود داشت. مثل اینکه هر جایی نمیتوانست برود و رفت و آمدهایش محدود بود. چون خودم همسن و سال او بودم درک می کردم که برای یک دختر جوان این موضوع چقدر سخت بود.
حتی این سختیها را اصلاً به زبان نمیآورد اما می دانستم که ناراحت است. مثل وقتی که ما در اربعین حسینی به کربلا میرفتیم اما او این امکان را نداشت که همراه ما باشد. برای همین میگویم که همه فرزندان مسئولان که به آنها آقازاده میگویند در ناز و نعمت ، رفاه و امکانات نیستند. من شاهد بودم که فرشته چه زندگی ساده و معمولی داشت و حتی برای یک زندگی معمولی شرایطی سختتر از ما داشت.»
او با اشاره به اینکه آخرین دیدار و گفت و گویش با شهیده فرشته باقری مربوط به پوشش نشست خبری برنامه عید غدیر بود، میافزاید:«مکالمه کوتاهی باهم داشتیم و قرار گذاشتیم روزهای بعد بیرون از محل کار همدیگر را ببینیم اما هیچ موقع آن روز نرسید.
روزی که خبر شهادت چند فرمانده را شنیدم نگران فرشته شدم و به او پیام دادم که «فرشته جان لطفاً یک خبر از خودت بهم بده» که جوابی نگرفتم و بعد چند ساعت خبر شهادتش همراه پدر و مادرش را شنیدم.»
شهادت ۹ خبرنگار ایرانی، نهتنها ضایعهای برای خانوادهها و اصحاب رسانه، بلکه ضربهای به وجدان جهان آزاد است. شهیدان احسان ذاکری و فرشته باقری افشردی، مثالهایی زنده از اهالی رسانه بودند که نه برای دیدهشدن، بلکه برای شنیدن صدای مردم قلم میزدند. امروز اگر چه جایشان خالی است، اما صدایشان هنوز طنینانداز است و دلها برایشان میتپد.
لینک کوتاه: http://khabarnegaranvaresane.ir/?p=20979