خود زنی به شیوهٔ خبرنگاری
1 دقیقه خوانده شدهاز آنجا که در آستانه حلولِ هلال خجسته ایام بی طراوت خبرنگار قرار گرفته ایم، پیش دستی کردیم تا در یک هاراگیریِ ژاپنی، یا همان خود زنی ایرانی از شرمندگی خودمون در بیاییم و حالا که کسی حالِ ما جماعتِ جریده را نمیپرسه و دست کوتاهمون به دامنِ بلند بالایِ مدیران پاسخگو و مسئولان همیشه در دسترس! نمیرسه، ما هم، طوری حالِ خودمون رو بگیریم که از این به بعد، به جای روز خبرنگار، واسمون شبِ خبرنگار بگیرند! می گید چرا!؟ از بس که شب و روزِ مردم بیچاره رو با این خبرهایِ ناخوش، سیاه کرده ایم!
آخه خاصیتِ ما افرادِ معلوم الحال چیه؟!با این نوشتن های ناخوش، گرهی از مشکلی باز نکرده ایم که هیچ؛ فقط بلدیم هی تو بوق و کرنا کنیم و در رسانه هایِ گرفتار نارساییِ کلیّه و جُزئیه، خبرهایِ خفن و خوفناک و خونین بدیم! آخه آدم، چقدر می تونه سق سیاه باشه و مدام در حال سیاه نمایی باشه؟ من که مشکوکم، نکنه ما جماعتِ مدعیِ جسارت و دیگر اندیشی داریم آب به آسیابِ دشمن می ریزیم و با اونا همدست شدیم؟ اصلاً این چه شغل مزخرفیه که ما انتخاب کردیم؟ بجاش اگه با جدیّت و پشتکار و البته داشتنِ ژنِ خوبِ آقازادگی و روابطِ پشتِ پرده ای با از ما بهترون، کمی به جریدهٔ جیب مون رسیده بودیم؛ حالامجبور نبودیم شغلِ بی مزد و مواجیب خبرنگاری را انتخاب کنیم و برای خودمون، فرمانداری، بخشداری، مدیر کلی، عضو شورایی، شهرداری، چیزی شده بودیم ، اون وقت ما هم می تونستیم، هی خبرهایِ خوش به مردم بدیم و قیچی به دست، روبانِ افتتاحیه پاره کنیم و در نشست هایِ خبری، بویژه، کنفرانس های کیلویی جهش تولید و سمیناهارهایِ روغنیِ رونق اقتصاد و سمپوزیوم های سرشار از پز خالی، با ژست های آبدوغ خیاری، فیگور فاتحانه بگیریم و یه تنه، بار سنگین این همه گزارش درخشان و عملکردِ کاغذی رو به اطلاع خبرندارانِ کم اطلاع برسونیم و بعد هم بادی به غبغب بندازیم و با ادا و اطوار ، خودمون رو به دوربین های فیلمبرداری نزدیک کنیم تا معلوم بشه چقدر در صف مسئولیت پذیری پیشگامیم، دوربین هایی که سال هاست، مدیران ناناز و خدوم رو، فرسخ فرسخ، از مردم پر توقع! دورتر کرده و بعد هم با قیافه حق بجانب، چند تایی عکس بگیریم و تا خبرنگارانِ گُشنه و چند ماه حقوق نگرفته، مشغولِ خوردنِ کیک و ساندیس هاشون هستند! سریعاً محل را ترک کنیم تا سایر اقشار جامعه هم از برکاتِ حضورمون بهره مند بِشَن و از فرصتِ مادام العمر، مدیرماندنِ مان بر اساس طرحِ “گردشِ نخبگانیِ” و مدیریت مُعَمرِّانه و “مهره تسبیحی” عمیقا لذّت ببرند!باورکنید ما رسانه چی ها، اگه یه نخود عقل تو کله مون داشتیم و به جای خبرنگار، مدیری، چیزی! شده بودیم، حالا هی مجبور نبودیم یه سال بشینیم تا روزخبرنگار بیاد و تازه اگه کرونایی ، وبایی ، بلایی، ویروسی نیومده باشه، مسئولی فرهیخته،تاج منت رو سرمون بزاره و با لبخندی ژوکوندی؛ پاشه بیاد جلوی دوربین ها، روزمون رو تبریک بگه و برامون، از خبر و خبرنگاری، یک مشت چرند و پرند به هم ببافه و از ” اَرج و اَجرِ ” این شغل مقدس؛یه گونی پر از خالی، حرفِ مفت بلافه !
خلاصه که به ما جماعتِ جریده نویسی که جرأت و جسارت نداریم حتی حقِ تضییع شدهٔ خودمون رو از جماعت از ما بهترون و دائم دل نگرون اوضاع! بگیریم و از شدتِ ضعفِ مفرطِ اقتصادِ رسانه؛ اشکنه شنبلیله و پیاز داغ، سر می کشیم و بعدشم، پشت سر هم آروغِ گشنگی می زنیم و بناچار؛ گاهی برایِ امرار معاش، معادمون رو هم مثل پنیر لای لقمه نون میزاریم تا معده مون قار و قور نکنه و واسه مدیران صاحب پستی که بدون کمک جی. پی. اس. دستِ چپشون رو از دست راستشون تشخیص نمیدن، حرفِ چیز و گزارش مجیز بنویسیم و بعد هم به یک کارتِ هدیه ای و بُنِ کالایی و وعده و وعید همیشه نسیهٔ نقد کردن فاکتورِ رپورتاژی، اونم تازه در مقابل نقد نشدنش؛ دل خوش کنیم و بَر سَرِ همین چندر غازهم ؛ به سایر همکارانمونم ناسزا بگیم و حسدبورزیم، باید گفت: رفقای رسانه ای! این ره که ما می رویم به ترکستان است!
آخه تا کی مشق مشقت کردن، خدایی اگه حال و روزِ ما خبرداران جامعه اینه، وای بر احوالِ بی خبران، چون کسی که ظاهرا ، اسمش رسانه است و کارش رساناییه؛ اما خودش مدام با نارسایی هایِ مادی و معنوی دست و پنجه نرم می کنه و برای گذران زندگیش ، نیازمند ِمطلقِ فیوضاتِ جیبیِ دیگرونه” ؛ می تونه بدونِ حمایتِ فاکتورِ مالیِ همون دیگرونِ از ما بهترون! قلم به دست بگیره و نقد بنویسه؟ آیا با این وضعیتِ اسفناکِ اقتصادِ رسانه و حمایت های کیک و ساندیسی مسئولانِ عمیقاً دلسوخته ! بازم فاکتور حقیقت نگاری و حق نگری هاش، نقد میشه؟ این اوضاع بلبشو، دستپختِ ناتوانیِ مدیرانِ نابلدیه که از قضا، ما جماعت جریده چی، هی تو آستینشون باد فوت کردیم وحالا باید توفان درو کنیم و فقط مشغول خوردن کیک و ساندیسمون باشیم تا از دهن نیفته. عزت زیاد
مرتضی دهقان آزاد
?۱۷ مرداد ۹۹