خاطره تکاندهنده خبرنگار حاضر در محل پلاسکو از جستوجوی آتشنشانها
1 دقیقه خوانده شدهیکی از خبرنگاران حاضر در محل ساختمان پلاسکو، خاطرهای تلخ از روزهای پس از حادثه پلاسکو که نیروهای امدادی در حال جستوجو برای پیدا کردن آتشنشانان بودند، نقل کرد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خبرنگاران و رسانه و به نقل از تسنیم؛ مستند «برج» در برنامه به اضافه مستند روی آنتن رفت و پس از آن میز کارشناسی برنامه با حضور دو تن از خبرنگاران کشور برگزار شد. علی حمزهای، خبرنگار شبکه خبر و محمد غمخوار حادثه پلاسکو و ابعاد مختلف آن را بازخوانی کردند.
حمزهای خبرنگار شبکه خبر در ابتدای صحبتهای خود درباره کارکردن در حوزه حوادث گفت: خبر حادثه، خواندنیترین و دیدنیترین نوع خبر است. درصد بالایی از مردم وقتی روزنامه را باز میکنند، در ابتدا سراغ صفحه حوادث میروند. عمدتا بعد از گزارشهای حادثهای بازخورد بسیار زیادی دریافت میکنم و خیلیها به من زنگ میزنند و نظراتشان را بیان میکنند.
غمخوار گفت: وقتی مردم ما را میبینند، یک سوال مشترکی از ما میپرسند و آن هم این است که این قدر صحنههای خشن و دردناک میبینید، روحیهتان خشن نشده است؟ اما ما عادت کردهایم. کارکردن در حوزه حوادث مانند حرکت روی لبه تیغ است. یکم زیادهروی کنید باعث ایجاد ترس در جامعه میشود در حالی که اگر حرکت درستی داشته باشید میتواند جامعه را آگاه کرده و آموزش دهد. در حقیقت باید بین احتیاط و ترس فاصله بگذاریم.
حمزهای با اشاره به اتفاقات روز حادثه در پلاسکو و گزارش زنده او که همزمان با ریختن کامل این ساختمان شد، گفت: خیلیها نام من را نمیدانند و حتی نمیدانند خبرنگار کدام شبکه هستم اما وقتی من را میبینند میگویند: «پلاسکو». این موضوع خیلی بد است. خاطرم هست یکی از مادران شهدا به من میگفت وقتی تو را در تلویزیون دیدم که در حین گزارشت پلاسکو فروریخت، غش کردم.
وی درباره روز ۳۰ دیماه و آتشسوزی در ساختمان پلاسکو توضیح داد و گفت: روز پنجشنبه بود و قرار بود برنامه دیگری برویم. به دفتر شبکه خبر زنگ زدند و گفتند که آتشسوزی بسیار بدی در پلاسکو داریم و بیایید. خیلی سریع راه افتادم. با خودم گفتم خیلی سریع این را میگیرم و به برنامه بعدی میروم. در حقیقت فکر میکردم حادثه سادهای است اما وقتی از روی پل کردستان دود در آسمان را دیدم به قائممقام شبکه زنگ زدم و گفتم این آتشسوزی معمولی نیست و دستگاه پخش زنده را برایمان بفرستید.
خبرنگار شبکه خبر ادامه داد: وقتی به خیابان جمهوری رسیدم دیدیم که خیلی شلوغ است و مجبور شدیم بدویم تا به صحنه برسیم. ما تصمیم گرفتیم بالا برویم اما بچههای آتش نشان گفتند صبر کنید تا آتش کمی خاموش شود و با هم بالا برویم. متاسفانه خیلی از کسانی که بعدا به شهادت رسیدند، از جلوی چشم من رد شدند و رفتند. در حقیقت یک گروه بیرون آمده و گروه دیگری آماده شده بود که به داخل بروند. خیلی از آنان با من شوخی میکردند و میگفتند از ما هم فیلم بگیرید!
او لحظه ریزش ساختمان را توصیف کرد و گفت: ساعت ۱۰ آتش تا حدودی مهار شده بود و به ما گفتند داخل بروید. چند لحظه گذشته بود که خبر دادند دستگاه پخش زنده آمده است و بروید ارتباط بگیرید. چندبار ارتباط زنده گرفتیم و در نهایت ساعت ۱۱ بود که دیوار شمالی پلاسکو کاملا از بین رفت و ریخت. ساعت ۱۱ و نیم بود که آن پخش زنده را گرفتیم که منجر به ریختن کامل ساختمان شد. وقتی دیوار شمالی فروریخت خیلی از افراد بیرون آمدند. در حقیقت کسانی که شهید شدند، افرادی بودند که یا در همان لحظه فروریختن طبقه دهم زیر آوار ماندند و دسته دوم افرادی بودند که برای نجات دوستانشان از زیر آوار داخل مانده بودند. این افراد واقعا فداکار بودند چرا که احتمال میدادند ساختمان خیلی زود فرو میریزد اما ماندند تا جان کسانی که زیر آوار ماندهاند را نجات دهند.
غمخوار روایت خود از ماجرای پلاسکو را مطرح کرد و گفت: به نظرم حادثه پلاسکو، اتفاقی ۴ ساعته است که ۴۰ ساعت میتوان در موردش حرف زد. زمانی که پلاسکو ریخت، تهران نبودم و برای تهیه گزارشی به یکی از شهرهای اطراف تهران رفته بودم. باید بگویم صحنههایی که بعد از ریختن پلاسکو دیدیم بسیار دردناکتر از لحظه ریزش بود.
وی خاطرهای تلخ از لحظات جستوجوی آتش نشانها را مطرح کرد و گفت: آن شبها تا ساعت ۴-۵ صبح در صحنه میماندیم و امیدوار بودیم که آتشنشانها زنده بیرون بیایند. خانوادهها هم آنجا میآمدند و دعا میکردند که عزیزشان زنده بیرون بیاید. در این شرایط سراغ خانوادهها میرفتیم و با آنان گفتوگو میکردیم. خاطرم هست شب سوم دختر بچهای آمد که پدرش جز آتشنشانهای شهید بود. ظرف غذایی را همراهش آورده بود که داخلش قورمهسبزی بود. نزدیک حصار شده و التماس میکرد که بگذارید داخل بروم. او میگفت: «هر زمان که قورمهسبزی داشتیم، پدرم میآمد و با هم غذا میخوردیم. بگذارید داخل بروم، حتما زنده بیرون می آید.» این صحنه تلخ ترین صحنهای بود که تاکنون در عمرم دیدهام.