اساساً نمیتوان خشم را از زیست بشر امروزی جدا کرد/ خشم رسانهای چگونه برساخت میشود؟
1 دقیقه خوانده شدهبه گزارش پایگاه خبری تحلیلی خبرنگاران و رسانه و به نقل از روابط عمومی دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها؛ در ابتدای این جلسه محسن گودرزی، مترجم کتاب، ضمن معرفی فضای کلی حاکم بر کتاب و مباحث آن به مهمترین ویژگی این اثر اشاره کرد و گفت: مهمترین ویژگی کتاب احساسات، رسانه و سیاست، قلم نویسنده آن است. یورگنسن تلاش کرده است تا ضمن حفظ روحیه علمی اثر از فضای نخبگانی فاصله گیرد و به مخاطب عامه نیز توجه داشته باشد. به زعم گودرزی شکلگیری چنین فضایی در تألیفات آکادمیک، به حرکتی پویا و پیوسته منجر میشود که در خلال آن مفاهیم نظری رسانهای و علوم انسانی از مخاطب عامه و بیشتری برخوردار میشوند.
احساسات از معبر نظریه دموکراتیک رادیکال
مترجم کتاب احساسات، رسانه و سیاست ادامه داد: به نظر میرسد این کتاب جزء اولین مرجعهای مطالعاتی در حوزه احساسات و رسانه باشد و ترجمه آن نیز به تبع از نخستین حرکتها در این حوزه قلمداد میشود. ضمن آنکه یورگنسن نیز در کتاب به این مسئله اعتراف میکند که پژوهشگران غربی، خود مواجهه دیرهنگامی با این پدیده داشتهاند؛ تا جایی که آغاز بسیاری از مطالعات حوزه رسانه و احساسات به اواخر دهه نود بازمیگردد.
گودرزی که ترجمه آثاری نظیر ارتباطات؛ یک پسارشته و رسانه و سیاست در دنیای در حال جهانیشدن را در کارنامه خود دارد در ادامه این نشست ابراز داشت: در فصل اول کتاب که جامعترین فصل برای درک مفهوم احساسات است، تبارشناسی دقیقی از عقلانیت ارائه میشود. در این اثر دوره رنسانس بر خلاف دوره قرون وسطی بهعنوان دوره تقابل میان عقلانیت و احساسات معرفی میشود؛ عقلانیتی که به عنوان اصلی خدشهناپذیر مطرح می شود و احساسات را در به مثابه عامل پسرفت معرفی میکند. این مسئله در تفکر لیبرال دموکراسی هم بارز است؛ چرا که شهروند خوب یک شهروند عقلانی معرفی میشود،با این تفاوت که در این رویکرد، احساسات پس زده نمیشود و با شکل کنترلشدهاش توسط عقلانیت، پذیرفتی قلمداد میشود. یورگنسن با عبور از تفکر لیبرال به نظریه دموکراتیک رادیکال میپردازد. به زعم نویسنده در این پارادایم، اصولاً احساسات چیزی جدا از عقلانیت نیست و نمیتوان آن را در تقابل با عقلانیت و نیازمند بودن در سیطرهاش فرض کرد.
بازنمایی احساسی رسانه و کمک به شکلگیری سیاست
مترجم کتاب احساسات، رسانه و سیاست ضمن پرداختن به اهمیت احساسات در بازنمایی رسانهای خاطرنشان کرد: رسانهای که به بازنمایی احساسی توأم با عقلانیت قائل است، به شکلگیری سیاست کمک میکند؛ چرا که نمیتوان سیاست را از رسانهای منفک کرد که در آن احساسات، جنبهای پربار دارند. یورگنسن در فصل دوم کتاب خود با همین منطق پیش میرود و نشان میدهد که معیاراعطای جوایز مطرحی که سالانه به روزنامهنگاران میرسد، احساسی بودن روایت یکی از مهمترین شاخصهای گزارشهاییست که برنده شدهاند. این مسئله در فصل سوم کتاب بیشتر برجسته میشود، جایی که نویسنده از روایت شخصیشده سخن میگوید. یورگنسن در این فصل مطرح میکند که امروزه روزنامهنگاران، بیشتر به سراغ شخصیتها و پدیدههای انسانی عاملیتها میروند تا اینکه پارادایم عینیگرایی را حفظ کنند.
خشم، عامل افول یا رشد اجتماعی
گودرزی با اشاره به مفهوم بدیع به خشم رسانهایشده در چهارمین فصل کتاب، به برساختی بودن آن از منظر یورگنسن اشاره کرد و گفت: خشم را هم میتوان بهمثابه عامل افول و تنزل اجتماعی دانست و هم عامل رشد اجتماع و اساساً نمیتوان خشم را از زیست بشر امروزی جدا کرد.
او ادامه داد: نویسنده کتاب، این خشم را با روی کار آمدن جریانهای راست افراطی در کشورهای مختلف بررسی میکند و از نمونه بارز آن یعنی ترامپ سخن میگوید. در فصل پنجم هم پارادایمی را در اقتصاد سیاسی مطرح میکند که از آن تحتعنوان عوامگرایی یا پوپولیسم خشمگین یاد شده و مشخصاً به ترامپ و عملکرد او بازمیگردد. همچنین این کتاب در فصل ششم به فرهنگ هواداری پرداخته است؛فرهنگی که اکنون جامعه ما نیز با آن روبهروست واز رهگذر آن خیل عظیمی از شهروندان بدون هیچ دلیلی صرفاً بهخاطر حس مثبتی که به یک فرد دارند، او را در نظام سیاسی برجسته میکنند؛ پدیدهای که با منطقی که لیبرال دموکراسی در تعارض و تضاد قرار دارد.
گودرزی همچنین درباره فصل هفتم کتاب که به معماری رسانههای اجتماعی اشاره دارد گفت: کتاب احساسات، رسانه و سیاستنشان میدهد که چگونه ایموجیهای فیسبوک عملاً حسی خوشایند را بین کاربران فضای مجازی تقویت میکنند و در این فصل، بهنوعینویسنده به کالاییشدن حس مثبت میپردازد. بهاینترتیب ایجاد حس مثبت در کاربر است که به بقا و موفقیت یک پلتفرم یاری میرساند. در فصل پایانی کتاب نیز مباحثی مطرح میشود که میتواند مدخلی برای پژوهشگرانی باشد که قصد تحقیق در حوزه رسانه و سیاست را دارند؛ چراکه در این فصل نویسنده دستورالعملهای پژوهشی مناسبی را ارائه میکند.
خشم تحولی در جستوجوی عدالت
در ادامه نشست نقد و بررسی کتاب احساسات، رسانه و سیاست، حسین بصیریان جهرمی، منتقد و مترجم حوزه رسانه به نقد کتاب و ترجمه او پرداخت و گفت: در آیین ترجمه یک کتاب تخصصی آنچه مخاطب را برای خرید و توصیه به خوانش ترغیب میکند، اعتبار نویسنده و ناشر است که خوشبختانه این کتاب در این زمینه موفق است. همچنین توجه مترجم به علایقش در ترجمه این اثر نیز مترجم نیز امتدادی میمون و مبارک است و این مسئله نشان از اهمیت تعمیق در یک موضوع دارد و باعث ایجاد تجربهای قابل انتقال از متفکرین یک حوزه پژوهشی و مقایسه آن با دیگر آثار میشود.
بصیریان ادامه داد: به نظر من فصل چهارم کتاب، بخش اصلی و محوری آن است که به ارائه و معرفی یک گونهشناسی از خشم رسانهایشده میپردازد. اهمیت این فصل در شرایط کنونی جامعه ما خود را نشان میدهد زیرا خشمی شکل گرفته که رسانههای جریان اصلی را سردرگم کرده است. خشم فعلی در مقاطعی از زمان به شکل تودهای در پلتفرمهای رسانههای اجتماعی شکل میگیرد و بهصورت تحولی پیش میرود. این درحالیست که تمام محتوای خشم تحولی در مواجهه با یک پدیده با این عبارات پیش میرود که «چقدر ظالمانه است باید کاری در مورد آن انجام داد!». در ادبیات کهن ما نیز این خشم تحولی نمود دارد، جایی که حافظ میگوید: «اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ منو و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم» و این نقطهایست که حافظ از شعر بهعنوان رسانه خود استفاده میکند و از خشم بنیادکن تحولی سخن میگوید.
یورگنسن خودشیفته علمیست؟
مترجم کتاب رسانههای اجتماعی؛ خوانش انتقادی در ادامه مباحث خود و با تأکید بر محتوای اثر و رویکرد نویسنده گفت: در مورد ترجمه کتاب نقطهای که برایم مبهم بود این است که چرا نویسنده به منابع نزدیک و هماهنگ با اثر خود که با کار او همسویی و مشابهتهایی نیز داشته، ارجاع نداده است. بررسی ارجاعات نویسنده آنهم در حالیکه حدود ۱۵ بار به دیگر آثار خود ارجاع داده است، نشاندهنده نارسیسیم علمی اوست؛ هرچند این ارجاعات گاه نقش مکمل ایدههای او را دارند، اما گاهی که سخن و سوژه با گفتارهای همکارش همسوست، ایجاد تلقی خودشیفتگی علمی میکند؛ هرچند که او صاحب ایدهها و حرفهای جدیدیست که بهویژه در فصل چهار میتوان آنها را مشاهده کرد.
این منتقد ادامه داد: نویسنده در بخش پایانی کتاب خود به نُه گزاره در خصوص احساسات، رسانه و سیاست اشاره میکند که به نظر میرسد همه این گزارهها که بهنوعی منتج از فصول کتاباند، بدیهیاند و رویکرد نو یا حرف تازهای ندارند، این در حالیست که این گزارهها میتوانست بهعنوان نتیجهگیری در پایان هر فصل قرار گیرد، اما نویسنده اصرار داشته که آنها را در یک فصل جمع کند که چندان جذاب نیست و سطح کتاب را پایین آورده است.
مترجم کتاب قدرت ارتباطات از متون اصلی حوزه رسانه در ادامه نشست افزود: آنچه بهعنوان آیین احساسیبودن در این کتاب طرح شده به نظر تازه و بدیع نیست؛ چرا که پیشتر کاستلز نیز در مورد سوار شدن روزنامهنگاری بر موج احساسات شهروندان آمریکایی در سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۲ به تفصیل سخن گفته و نشان میدهد که این موجسواری چگونه باعث آمادهسازی افکار عمومی برای حمله آمریکا به عراق میشود.
وی همچنین تصریح کرد: در مورد فصل چهار جا داشت که نویسنده بیشتر به موضوع خشم رسانهایشده بپردازد؛ چرا که به نظر میرسد این موضوع سوژه بسیار مناسبی برای مقالات و پایاننامههای علمی از منظر حقوقی، ارتباطی و فلسفیست. از سویی دیگر هدف خشم تحولی، برونرفت از حس بیعدالتیست و در این مرحله است که احساسات رسانهای بهمثابه ساخت اجتماعی در نظر گرفته میشود. نمونه این مسئله در خشم کفخیابانی این روزهای جامعه خودمان نیز قابل رؤیت است.
بصیریان در مورد ترجمه کتاب نیز گفت: در ترجمه این اثر برخی از واژگان بهدرستی و با نوآوری استفاده شدهاند، مثلا عنوان «مصاحبه کوبش مرگ» [۱] بسیار نوآورانه و خلاقانه است،اما از سوی دیگر مواردی نیز در ترجمه دیده میشود که میتوانست به شکل دیگری به زبان فارسی منتقل شود، مثلاً در متن، ژورنالیسم به روزنامهنگاری ترجمه شده است که خشم رسانهایشده از طریق آن ساخت مییابد، اما به واقع محدود کردن ترجمه این عبارت به روزنامهنگاری شاید درست نباشد؛ چرا که کنشگران و رهبران فکری هم در این مسیر اهمیت دارند و شاید در حین ترجمه باید به این مسئله هم توجه میشد. همچنین به نظر میرسد چنانچه مترجم از پانوشتهای بیشتری برای وضوح بخشیدن به مفاهیم استفاده میکرد، ترجمه اثرگذاری بیشتری مییافت.
گفتنی است دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانه، هر هفته با برگزاری سلسلهنشستهایی تحت عنوان «کتابرسا» میزبان یکی از کتابهای حوزه رسانه خواهد بود و به نقد و بررسی آن خواهد پرداخت.
death knock interview [۱]
عکس از: محمد عبادالله
لینک کوتاه: https://khabarnegaranvaresane.ir/?p=12859