ش٫ آذر ۳ام, ۱۴۰۳

خبرنگاران و رسانه

حاوی اخبار صنف خبرنگاران، اصحاب مطبوعات و رسانه‌های کشور

آشنایی با روزنامه‌نگار معروف مصری؛ محمد حسنین هیکل

1 دقیقه خوانده شده
2 اردیبهشت ماه سال 1385، «حسنین هیكل» نویسنده مشهور مصری در مصاحبه با شبكه تلویزیونی الجزیره گفت: حادثه انفجارهای اهواز نمونه ای آشکار از مداخلات انگلیس در امور داخلی ایران است.
آشنایی با روزنامه‌نگار معروف مصری؛ محمد حسنین هیکل
۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۵، «حسنین هیکل» نویسنده مشهور مصری در مصاحبه با شبکه تلویزیونی الجزیره گفت: حادثه انفجارهای اهواز نمونه ای آشکار از مداخلات انگلیس در امور داخلی ایران است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خبرنگاران و رسانه و به نقل از تبیان؛ محمد حسنین هیکل (زاده ۲۳ سپتامبر ۱۹۲۳ – درگذشت ۱۷ فوریه ۲۰۱۶) در روستای باسوس واقع در استان قلیوبیه مصر، روزنامه‌نگار نامدار مصری است که به مدت ۱۷ سال سردبیر روزنامه الاهرام مصر بود.

هیکل مدتی سردبیر روزنامه الاهرام بود که ایدئولوژی ناسیونالسیم عربی ارائه شده از سوی جمال عبدالناصر، رئیس جمهور و رهبر سابق ملی‌گرای مصر در دهه ۶۰ میلادی را منتشر می‌کرد. او مدتی نیز وزیر اطلاع‌رسانی مصر و برای مدت کوتاهی وزیر امور خارجه این کشور بود. او برای برای سال‌ها یکی از مهمترین و بانفوذترین تاریخ نگاران و مفسرین امور مصر و جهان عرب به ویژه در خصوص دوران پر از تحولات ناصر بود.

سال ۱۹۷۰، هنگام مرگ عبدالناصر رئیس جمهور سابق مصر، مشاور او محمدحسنین هیکل بر بالینش حاضر بود. همچنین گفته می‌شود هیکل از افراد مذاکره‌کننده با ایران برای آزادسازی گروگانهای آمریکایی نیز بوده‌است.

دیدار با آیت‌الله کاشانی

هیکل در هنگامه‌ی ملی شدن صنعت نفت، دیدارهایی با آیت‌الله کاشانی داشت؛ اولین ملاقات وی با آیت‌الله را دکتر فاطمی ترتیب داده بود. این روزنامه‌نگار مصری، نخستین دیدارش با مرحوم کاشانی را این‌گونه به تصویر می‌کشد: «مقابل منزل آیت‌الله از تاکسی پیاده شدم. در آن‌جا سه نفر منتظر بودند تا مرا به داخل منزل آیت‌الله راهنمایی کنند. صدها جفت کفش از همه جور در قسمت بیرونی منزل آیت‌الله دیده می‌شد و از وجود این همه کفش، میزان جمعیت در داخل اتاق‌ها معلوم بود. وقتی داخل اتاق شدیم، پیرمردی ریش‌سفید که عمامه‌ی سیاه به سر داشت و در صدر مجلس نشسته بود، نظر تازه‌وارد را به خود جلب می‌کرد. این پیر فرتوت که چهره جذابش بیش از هفتاد سال نشان می‌داد، همان آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی بود. در همان لحظه ورود به اتاق فشار دستی را بر کتف خود احساس کردم که مرا به نشستن دعوت می‌کرد. بعد از این‌که دم در اتاق نشسته بودم، سعی کردم تا آهسته‌آهسته روی زانو به آیت‌الله نزدیک شوم. سپس متوجه شدم که طبق رسومات می‌بایستی همین‌طور به آیت‌الله نزدیک شد. نفس‌های مؤمن و پرحرارتی، فضای اتاق را گرم می‌کرد و هر ده‌دقیقه‌یک‌بار، سینی چایی اتاق را دور می‌زد». ‏

وی سپس به آیت‌الله نزدیک می‌شود و مرحوم کاشانی با او سخن می‌گوید: «بارقه‌های هوش و ذکاوت در چشمان آیت‌الله می‌درخشید و در حالی که تبسم رقیق و آرامی بر لب‌های او نقش بسته بود، نگاه راسخ و نافذی به من کرد و بدین‌گونه سخن را به زبان عربی ولی با لهجه فارسی آغاز نمود: مرا معذور بدار که این جور با شما صحبت می‌کنم. من به زبان عربی تسلط کامل دارم، ولی هنگام صحبت می‌ترسم فهم آن برای شما مشکل باشد». آیت‌الله کاشانی از وی می‌پرسد در این مدت که در ایران هستی چه دیدی؟ هیکل پاسخ می‌دهد: «حقیقتاً چیزی ندیدیم و از آن موقعی که داخل ایران شده‌ام، هرچه صبح شنیدم برعکس آن را بعدازظهر به من می‌گویند و هرچیزی را که شخص با قسم و آیه به من می‌گوید، دیگری آن را با سوگندهای پی‌درپی تکذیب می‌کند و من نمی‌دانم وقتی که به مصر بازگردم، اگر از من سئوال کنند که در ایران چه خبر بود، در جواب آن‌ها چه بگویم؟!» آیت‌الله کاشانی می‌خندد و پاسخ می‌دهد: «می‌خواهی حقیقت را در یک جمله بگویم؟ ما می‌خواهیم سگ‌های انگلیسی، کشور ما و همه‌ی کشورهای اسلامی را ترک کنند».‏

حسنین هیکل، شرح دیدارش با آیت‌الله کاشانی را مکتوب و آن‌را در روزنامه «اخبار الیوم» مصر منتشر می‌کند. اما برخی از عبارات این نوشتار سبب رنجش آیت‌الله کاشانی می‌شود و به همین دلیل هیکل را فرا می‌خواند و یک نسخه از روزنامه را از زیر تشکچه‌ی خود بیرون می‌آورد و با اشاره به سطر اول آن می‌گوید: «تو می‌گویی که من حاکم بر موقعیت تهران هستم! آیا نفوذ من از تهران تجاوز نمی‌کند؟ چرا کلمه‌ی ایران را به‌جای تهران استعمال نکردی؟ با لبخند گفتم من قصدم از تهران به‌عنوان پایتخت همه‌ی ایران است و این به‌عقیده من درست است. آیت‌الله اندکی تأمل کرد و گفت: این‌جا مطلب دیگری هم هست؛ بعد صفحه دوم اخبار الیوم را باز کرد و گفت: این‌جا نوشته‌ای که کلمات از دهان من سست و جویده ادا می‌شود. من حرفش را بریدم و گفتم: من این‌جور ننوشتم؛ و روزنامه را از دست آیت‌الله گرفتم و سطرهای آن‌را زیر نظر داشتم تا به مطالبی که آیت‌الله را برانگیخته بود رسیدم. به آیت‌الله گفتم که من نوشته‌ام کلمات به آهستگی از دهان آیت‌الله بیرون می‌آمد و مقصود من این بود که اعتماد به نفس و درایت و امید را در سخنان شما ترسیم کنم. آیت‌الله با تبسم شیرین خود دستش را دراز نمود و به علامت مهربانی بر شانه‌ی من گذاشت و گفت: پس در ترجمه‌ی آن اشتباه شده».
پی نوشت:
۱- موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
۲- مجله فکری و تحلیلی حوزه و روحانیت
۳- ایرنا

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *