ردپای دیجیتالی مردم
1 دقیقه خوانده شده۱۰ ژوئیه ۲۰۱۳: ادوارد اسنودن از روال کار نظارتی آژانس امنیت ملی آمریکا پرده برداشت و نشان داد که چطور این نهاد توانسته بود به «داده»های بیش از سه میلیارد تماس تلفنی و تعاملات آنلاین ذخیره شده توسط شرکتهایی چون فیسبوک، گوگل و اپل مخفیانه دسترسی داشته باشد و آنها را رهگیری کند.
سپس روشن شد بسیاری از ماموران آژانسهای اطلاعاتی و امنیتی در سرتاسر جهان به همه نوع «داده»های ارتباطی دسترسی کامل دارند. از آن پس، واژه «داده» و سایر مشتقات آن نظیر «کلانداده»، «دادهکاوی»، «دادهسازی» و… در عرصه عمومی و رسانههای خبری بیش از پیش مطرح و روشن شد در حالیکه فکر میکنیم مشغول رتقوفتق امور روزمرهمان هستیم، انبوهی «داده» تولید میکنیم که در جای دیگر به کار میآید.
مارس ۲۰۱۸: پنج سال بعد از افشاگری اسنودن، نیویورکتایمز، آبزرور و گاردین گزارش دادند که شرکت مشاوره سیاسی «کمبریج آنالیتیکا» به جزئیات دادههای حساب شخصی بیش از ۸۷ میلیون کاربر فیسبوک بدون اجازه دست یافته و از این دادهها برای تاثیرگذاری بر انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۶ ایالات متحده آمریکا به نفع دونالد ترامپ استفاده کرده است. این دادهها از طریق نصب تست اینترنتی «این زندگی دیجیتال شماست» بر روی کامپیوتر ۳۰۵ هزار کاربر فیسبوک بهدست آمده بود. طرفه آنکه این نرمافزار قادر بود غیر از اطلاعات کاربران فیسبوک به اطلاعات سایر کاربرانی هم که با آن کاربر در ارتباط بودند، دست پیدا کند. کاربران فیسبوک و دوستان آنها، بدون اینکه روحشان هم خبر داشته باشد، عملا در آزمایشی بیسروصدا شرکت کرده بودند که در انتخابات آمریکا تاثیری مستقیم گذاشت. حال دیگر روشن بود کلاندادههایی که نتیجه کارهای روزمره دیجیتال کاربران هستند، چشماندازی از ذهن و روان انسان به دست میدهند که در بزنگاههای سیاسی و نیز برنامهریزیهای اقتصادی و تجاری به کار میآید. از کارهایی که افراد با گوشیهایشان انجام میدهند تا اطلاعات مربوط به خریدهای اینترنتی، کارتهای بانکی، اطلاعات ثبتشده در مراکز خرید و محلهای کار، اسنادی که برای همکارانشان میفرستند، کلماتی که گوگل میکنند و صدها موارد دیگر. همگی تبدیل میشود به انبوه دادههایی از اطلاعات زندگی آنها که روایتی از زندگیشان ارائه میدهد، رفتار آنها را پیشبینی میکند، انتخابهاشان را تعیین میکند، به جایشان تصمیم میگیرد و… افراد در حریم خصوصیشان با صفحه کلید خود به چیزهایی عجیب اعتراف میکنند که سخت به کار دولتها و شرکتهای بزرگ میآید. در واقع افراد از خودشان ردپایی دیجیتال بر جای میگذارند که بهسادگی قابل ردیابی، گردآوری و تحلیل است. این ردپاها در تمام سطوح زندگی آنها جاری است. نتیجتا در سالهای اخیر این موضوع اهمیت بسیاری یافته و کتابهای بسیاری را در غرب به خود اختصاص داده است. چند سالی است که پای این کتابها به جهان فارسیزبان هم باز شده؛ از جمله میتوان به کتاب «همه دروغ میگویند» نوشته ست استیونز – دیویدویتس، اقتصاددان آمریکایی و متخصص داده، اشاره کرد که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد و از پرفروشهای نیویورکتایمز و فهرست کتاب اکونومیست بود. بهتازگی کتاب حاضر به همت نشر گمان، از مجموعه «خرد و حکمت زندگی»، منتشر شده است. این کتاب در هشت فصل، همراه با مثالهایی متعدد که از شیوههای مختلف تحلیل دادهها بهدست آمده، نشان میدهد که میتوان از میان خروارها داده صادقانه افراد در گوگل به پاسخ سوالاتی رسید که بشر در طول تاریخ عمدتا پاسخ آنها را به دروغ داده است. در کتاب حاضر تعداد زیادی پژوهش، تحلیل و تحقیق جمعآوری شده که شاید فقط نوک کوه یخ عظیمی باشد که از زیر اقیانوس این دانش بیرون زده باشد. این کتاب روش استفاده بهینه از کلانداده و علت قدرت روزافزون آن را به تفصیل شرح میدهد. در عین حال، با استفاده از کلاندادهها به این پرسشها نیز پاسخ میدهد: آیا رسانهها بیطرفند؟ تاثیرگذاری تبلغیات چقدر است؟ و بسیاری پرسشهای دیگر.
نویسنده متخصص داده است، و سابقا در گوگل کار میکرده و هر روز ردپای دیجیتالی مردم را در شبکهها دنبال میکند. او میکوشد دریابد با بررسی لینکهایی که بر روی آنها کلیک میکنیم، واقعا دنبال چه هستیم، چه کار میکنیم، و شخصیت واقعی کاربران چیست؟ ماجرای کتاب از انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۸ آغاز و با بازخوانی تجربه پیروزی اوباما دنبال میشود. نویسنده میکوشد در مقدمه به تفاوت بین احساساتی که دیده میشد و جستوجوهای گوگل در زمان پیروزی اوباما بپردازد و نشان دهد «جستوجوی مردم برای کسب اطلاعات، خودش اطلاعات است». او نشان میدهد هر آنچه مردم در گوگل جستوجو میکنند (از اخبار، حقایق، نقلقولها، جوکها تا اماکن، افراد و صدها مورد دیگر)، بدل میشود به اطلاعاتی در اختیار تحلیلگران تا دریابند مردم واقعا به چه فکر میکنند، تمایلات واقعیشان چیست، از چه میترسند و چه کار میکنند. به باور او این اطلاعات بسیار بیشتر از آن چیزی است که تصور میشد. البته در نظرش قدرت اصلی جستوجوهای گوگل در این نیست که نتایجی ارائه میدهد از سلیقه و تمایلات مردم، نظیر آنچه در نظرسنجیها میآید، بلکه قدرت دادههای گوگل آنجاست که افراد چیزهایی را به این موتور جستوجوی عظیم میدهند که بعید است جایی دیگر برملا کنند.نویسنده، در چنین زمینهای، به انتخابات سال ۲۰۱۶ میرسد و میپرسد: آیا گوگل انتخاب ترامپ را پیشبینی کرده بود؟ در نظر او در انتخابات سال ۲۰۱۶ نشانههای فراوانی در اینترنت بود که نشان میداد وضعیت آرای ترامپ در انتخابات بهتر از نتایج نظرسنجیها خواهد بود. حتی سرنخهایی هم وجود داشت که نشان میداد رایدهندگان مردد نیز احتمالا به ترامپ رای دهند. با اینحال، او مهمترین سرنخ در پیشبینی موفقیت ترامپ در انتخابات را نژادپرستی پنهانی میداند که در زمان اوباما نیز آشکار شده بود و از جستوجوهای گوگل میشد به نفرت لانهکرده در دل بسیاری از کاربران آمریکا پی برد، نفرتی که سالها از چشم صاحبنظران پنهان مانده بود. به نظر میرسد با مقایسه پرسشها و تعداد آرای ترامپ در ایالتهای مختلف میشد موفقیت او را پیشبینی کرد: «حمایت از ترامپ در مناطقی که بالاترین جستوجوی واژه کاکاسیاه را داشتند از مناطق دیگر بیشتر بود». از روی دادههای گوگل روشن شد که آمریکاییها در جامعهای بسیار متفاوت با آنچه روزنامهنگاران و محققان با تکیه بر نظرسنجیها تصور میکردند زندگی میکنند. دادههای گوگل خشمی فراگیر، هولناک و کثیف را برملا کردند که به نظر میرسید فقط منتظر ظهور ترامپ بود تا به این خشم عینیت ببخشد.
نویسنده از فصل سوم به بعد نشان میدهد که چرا کلاندادهها از اهمیت و قدرت بسیاری بالایی برخوردارند. در این فصل، که از فصول طولانی کتاب است، بر این واقعیت تاکید میشود که در عصر جدید به مدد دادهها فرصتی فراهم شده که میتوان واقعیتهای پنهان پشت دروغهای مردم را دید. نویسنده معتقد است مردم اغلب دروغ میگویند، هم به خودشان و هم به دیگران. او به نظرات آمریکاییها در نظرسنجیهای سال ۲۰۰۸ اشاره میکند که گفته بودند دیگر به مسئله نژاد اهمیتی نمیدهند. اما همین آمریکاییها هشت سال بعد ترامپ را به ریاستجمهوری رساندند، کسی که توییت کرد: «اکثرا سیاهپوستان مسئول قتل سفیدپوستان هستند»، در همایش انتخاباتیاش از هوادارنی که فرد معترض سیاهپوست را کتک زدند دفاع کرد و از رهبر سابق کوکلاکسکلان اعلام برائت نکرد. او همین موضوع را در فصول بعدی نیز ادامه میدهد و در فصل چهارم با تحلیل دادههای موجود نشان میدهد که مردم در زندگی واقعی حدودا در یکسوم اوقات دروغ میگویند و بار دیگر به دروغگویی مردم آمریکا درباره نگرش آنها به اوباما و ترامپ اشاره میکند. در این فصل مجموعهای متنوع از پژوهشهایی، که بر اساس تحلیل کلاندادهها انجام شده، کنار هم قرار گرفته تا خواننده دریابد دادههای استخراجشده از شبکههای اجتماعی تا چه حد میتوانند سوگیرانه باشند. در ادامه نویسنده میکوشد مباحثی نظیر قدرت کلاندادهها، نحوه استفاده از آنها و نگاه دقیق به رفتارهای انسانی و… را بررسی کند. او در فصل بعدی مسیر حرکت خود را تغییر میدهد و اینبار نشان میدهد که جهان با نمایش دادههای خراب و گمراهکننده به ما دروغ میگوید، اما میتوان با رمزگشایی هوشمندانه اطلاعات مفید را از غیرمفید جدا کرد. از اینرو، میکوشد در فصل بعدی به این سوال پاسخ دهد که «چه کارهایی از کلاندادهها ساخته نیست» و در فصل آخر با تاکید بر اینکه گاهی کلاندادهها آنقدر قدرتمند هستند که آدم را میترسانند، میکوشد به تشریح کارهایی بپردازد که «با داده جایز نیست»؛ خطراتی نظیر قدرتمندشدن بیش از اندازه بنگاههای اقتصادی و قدرتمندشدن دولتها.
نویسنده بر این باور است و یقین دارد که «جستوجوهای گوگل مهمترین و بزرگترین مجموعه دادهای است که تا به حال درباره روان انسانها جمعآوری شده است». البته پژوهش او صرفا محدود به مجموعه داده گوگل نیست و آن را تنها ابزاری نمیداند که اینترنت برای فهم بهتر جهان در اختیار تحلیلگران میگذارد. به قول او گنجینههای دیجیتال دیگری نیز وجود دارند. او همه ویکیپدیا را دانلود کرده، تمام صفحات فیسبوک را بررسی کرده، و حتی دادههای مربوط به سایت پورنهاب (یکی از بزرگترین سایتهای پورنوگرافی) را نیز تحلیل کرده است. حتی با بسیاری از روزنامهنگاران دادههای اینترنتی، پژوهشگران و به اصطلاح کارآفرینان مشغول در این حوزه نیز مصاحبه کرده است. بسیاری از مطالعات این افراد در کتاب بررسی شدهاند. نویسنده ضمن تاکید بر اینکه نمیتوان تعریفی دقیق از کلانداده ارائه داد، معتقد است میتوان میزان قدرت آن را تشخیص داد. کافی است به تمام دادههایی که در یک روز در اینترنت پراکنده میشود توجه کنید: در یک روز، در حدود دو و نیم هزار میلیارد میلیون بایت داده تولید میشود. و تکتک این بایتها سرنخهای اطلاعاتی هستند، که به نظر نویسنده گاهی یک مجموعه داده جدید میتواند از رفتار و نگرانی یا تمایلاتی پرده بردارد که حتی حدس آن نیز تقریبا ناممکن است.
همه دروغ میگویند
ست استیونز – دیویدویتس
ترجمه: ریحانه عبدی
ناشر: گمان
چاپ اول: ۱۳۹۸
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
منبع: ایرنا